توصیههای کاربردی که بتوانید در زندگی واقعی استفاده کنید…
در قسمت قبلی این نوشتار به این نتیجه رسیدم که درد و رنج و توانایی تحمل آن نسبت مستقیمی با پیشرفتمان دارد و در واقع بدون درد نباید انتظار هیچ رشدی را داشت.
اما اینجا، به یک تضاد دیگر میرسیم :
اگر ما اینهمه به خود فشار و رنج وارد کردیم،
آیا احتمال تمرین زدگی و خستگی و وادادگی روح و روان ما وجود دارد؟
کاملاً نگاه بهجایی است و نگرانی قابل توجهی است. ممکن است به واسطه سختی این فشارهای وارده، از خیر نتایج مورد نظر بگذرید و همهچیز را رها کرده و دنبال کار خودتان بروید.
اینجا نیز، بهتر است به نقلقولی از پتر پال اشاره کنیم که گفته است :
چیزی بهعنوان تمرین زدگی وجود ندارد مگر تغذیه نامناسب و خواب ناکافی.
جمله فوقالعادهای است.
ما از رنج و اهمیت تغییر نگاه به آن و لذت بردن از آن صحبت میکنیم؛ و به قول یکی از بدنسازهای حرفهای، خود را تحت بیشترین فشار قرار دادن، تا حدی که منجر به آسیبدیدگی نشود.
اما اینها نیز، مشروط است و مکملهای دیگری هم دارد.
درواقع شما ضمن فشار آوردن به خودتان و لذت بردن از این درد و رنج، باید به مرحله تیز کردن اره و نیز استراحت و تغذیه، بهخوبی اهمیت بدهید. در واقع، رشد واقعی شما، بعد از فشار و رنجی که به خودتان وارد میکنید، در هنگامه استراحت است که اتفاق میافتد و همین، باید باعث اهمیت یافتن استراحت و تغذیه مناسب شود.
آرنولد شوارتزنگر گفته مشهوری در این باره دارد که معتقد است:
بدنسازی، چهل درصد تغذیه، چهل درصد استراحت
و تنها بیست درصد تمرینات سنگین با وزنه است.
اگر قرار است که این بیست درصد تمرینات با وزنه اینچنین سخت باشد، پس قاعدتاً باید که استراحت و تغذیه نیز، در همان حد و اندازه باشد؛ چیزی که بیشتر مردم اصلاً جدی نمیگیرند و آن وقت، از تمرینزدگی صحبت میکنند.
خب، چه گفتههای خوب و برانگیزانندهای بود، اما به چه درد زندگی من میخورد؟
با یک خرمن از این جملهها و دانستههای زیبا نیز، نمیتوانم یک ساعت هم خودم رد سرمای زندگی گرم نگه دارم.
» واقعاً اینها به چهکار میآید؟
حالا وقتش است که نگاهی عملیاتیتر و کاربردیتر به این ماجرا داشته باشیم؛ بگذارید از مثالها استفاده کنیم؛ تا به نتیجه بهتری هم برسیم.
فرض کنیم شما یک فروشنده هستید. میزان فروش روزانه شما، مثلاً 258 واحد است.
حالا اینکه این واحد چی هست و کجا هست، بماند برای بعد. شما در حالت عادی، 258 واحد میفروشید. اما شما قصد دارید پیشرفت کنید و به جایگاهی دیگر برسید.
برای رسیدن به این جایگاه، باید که فروش شما حداقل 700 واحد باشد تا علاوه بر آن، بتوانید که ارتقای مقام هم گرفته و عدهای را زیرمجموعه خودتان بیاورید و مدیریت بخشی از فروشندگان را به دست بیگرید.
اما فاصله 258 تا حداقل 700 واحد، 442 واحد است؛ آنهم درحالیکه دارید روزانه تقریباً نصف آن، یعنی 258 واحد فروش میکنید.
این افزایش فروش، به شما فشار وارد میآورد. شما مایل نیستید از جایگاه امن خود خارج شوید، اما چارهای هم نیست.
یا بالا میروید؛ یا سقوط میکنید.
شما درحالیکه نشستهاید، عدهای دارند سختتر از شما تلاش میکنند و قاعدتاً در طی زمان به شما خواهند رسید و شما را پشت سر خواهند گذاشت.
پس دو راه بیشتر ندارید؛ میبرید، یا میبازید. به همین صراحت. اگر پیش نروید، پس خواهید رفت.
به این منظور، باید ساعت کار خود را افزایش دهید؛ قبلاً هشت ساعت کار میکردید، حالا ده ساعت. در ضمن، باید روش کارتان را تغییر بدهید؛ قبلاً دهان بهدهان تبلیغ میکردید، حالا باید کاری کنید که در یک نشست یا مطلب، هزار نفر مطلب شما را یکجا ببینند.
بالاتر از همه اینها، باید کاری کنید که وقتی شما در خانه و سرگرم استراحتاید، دیگران قادر به دیدن فیلمها و پرزنتهای شما باشند.
باید همواره در پی افزایش کمیت و کیفیت کارتان باشید و در عین حال به سوخترسانی به خودتان بیشتر بپردازید.
باید تاب بیاورید؛ اگر گلویتان گرفته است از زیاد صحبت کردن، باید تاب بیاورید، اگر تاب و توان ندارید، باید کمی بیشتر دوام بیاورید.
در ضمن، باید که استراحت و تغذیهای فوقالعاده هم داشته باشید.
باید مواد مورد نیاز را بهاندازه کافی به بدنتان برسانید، خوب آب بنوشید،
بهطور مرتب استحمام کنید و نیز، استراحت خوبی داشته باشید. در این صورت،
فشار و رنج زیادی که به خودتان وارد میکنید، قابل جبران و تحمل خواهد بود؛
در این این صورت، خسته خواهید شد و خواهید برید.
در واقع شما، بهواسطه افزایش واحدهای فروش و ساعات کاری، باید رنج و درد را تحملکنید. از سوی دیگر، باید که به قول دکتر استیون کاوی :
اره خود را تیز کنید؛ وگرنه به مرور زمان کند خواهد شد و نخواهید توانست با آن کار کنید.
در حقیقت، باید تا مرزهای مشخصی به خودمان فشار بیاوریم؛ تا جایی که منجر به آسیبدیدگی روانی و حتی جسمی ما نشود. تا قبل از این، همه انرژیهای از دست رفته، قابل تمدید بوده و حتی سریعتر و قویتر هم به ما باز میگردند.
از این پس، هر کجایی که هستید، به فراتر از مرزهای خستگی و توانمندی امروزتان بروید؛ مرزهای توانمندی شما، همانجایی است که میتوانستید با داشتهها و توان امروز، به آن برسید و احیاناً نرسیدهاید.
بیشتر و بیشتر تلاش کنید؛ بیشتر و بیشتر به تغذیهتان برسید و بیشتر و بیشتر استراحت داشته باشید تا تیزتر و روانتر بشوید.
در هر کار و جایی که هستید، شما با سه موقعیت روبهرو هستید :
- موقعیت فعلی، شما در همین شرایط امروزین خودتان هستید. این، میشود موقعیت فعلی. با یک نگاه واقعگرایانه، میتوانید آن را کشف کنید.
- موقعیت آرمانی، با استعدادها و توانمندیهایی که داشتهاید، شما قادر بودهاید به جایی برسید؛ این جایی که قرار بوده به آن برسید، موقعیت آرمانی شماست.
- موقعیت انتقالی، از موقعیت واقعیتان مسیری به موقعیت آرمانیتان باز میشود؛ این همان موقعیت انتقالی شماست.
هر کجایی که باشید، در یکی از این مراحل هستید. بحث فلسفه درد و رنج، در موقعیت انتقالی است که ایجاد میشود؛ در جایی که از بالاترین حد موقعیت واقعی، به سمت پایین حد موقعیت آرمانیتان حرکت میکنید.
کشف این موقعیتها، با خودتان…