اما شما قرار است جز 10% برتر جامعه باشید…
اجازه بدهید این مطلب را با تیتر ساده ای اغاز کنیم :
» عجیب ترین موجود بر روی کره زمین
به گونه ای دیگر سوال را مطرح میکنیم : در طول تاریخ چند میلیارد ساله زمین کدام موجود توانسته شگفت انگیزترین جاندار زمان خود باشد؟
احتمالا درست حدس زده اید: ما انسان ها…
- شیر از انسان سریعتر می دود.
- ماهی از انسان سریعتر شنا می کند.
- فیل از انسان بارهای سنگینتری جابه جا میکند.
- ببر از انسان چابکتر است.
- چشمان مار چندین برابر از چشمان ما انسان ها قوی تر است.
پس ما انسان ها از جنبه فیزیکی از بسیاری از جانداران ضعیف تر هستیم.
اما چگونه توانستیم در طول عمر کوتاه خود تاثیری شگرف بر زمین و این اواخر در خارج از زمین داشته باشیم؟
جواب ساده است : بهرهمندی از تعقل !
» عقل، پدیده شگفتانگیز برای انسان
در واقع با کلمات نمی توان ویژگی های عقل را توصیف کرد.
عامل شکست ناپذیری ما انسان ها از زمانی که اجداد ما در پی غار و آتش برای
اغاز زندگی بودند تا به امروز که دنیای دیجیتال اطراف ما را احاطه کرده، به
لطف «عقل و قوه تفکر» بوده که توانسته ایم به دستاوردهایی عظیم دست پیدا
کنیم.
در واقع عقل بزرگترین سلاح تاریخ بشر بوده و قطعا در آینده نیز خواهد بود.
تا اینجا به نظر می رسد همه چیز بر وفق مراد ما انسان ها پیش می رود و ظاهرا هیچ چیز جلودار ما نیست؛ اما بهتر است کمی بیشتر تأمل کنیم.
چیزی وجود دارد که می تواند در برابر این سلاح بشدت قدرتمند تاب بیاورد و حتی آن را علیه خود ما بکار بگیرد. قظعا دیگر جانوران و حوادث طبیعی در برابر قدرت تفکر ما تاب ایستادگی ندارند جز یک مورد: قوهی تعقل !
زمانی که عقل و احساسات، یعنی دو ویژگی کاملا انحصاری انسان ها در کنار یکدیگر قرار بگیرند سخت ترین سد در برابر موفقیت ما را بوجود می اورند.
احساس خبر می دهد؛ عقل می جوید.
احساس هشدار می دهد و عقل مقابله می کند. احساس نیاز را حس می کند و عقل می سازد.
به همین دلیل توانسته ایم اتومبیل و خانه و اینترنت و قانون داشته باشیم.
- اگر احساس بخواهد و عقل نخواهد چه اتفاقی می افتد؟
- اگر منطق ما در برابر غریزه قد علم کند چکار باید کرد؟
- چگونه باید از این دوگانگی رهایی یافت؟
در این مقاله میخواهیم شما را به یکی از عجیب ترین، کاربردی ترین و شگفت انگیزترین سفرهای مجازی زندگی تان ببریم. در این سفر میخواهیم قدم به قدم شما را با رابطه عقل، احساسات، عادت ها و اعتماد به نفس آشنا کنیم.
- چه رابطه ای بین عقل و احساس و عادت هست؟
- چطور میتوانیم با کنترل عقل، احساسات صحیح و مثبتی تولید کنیم؟
- چطور عقل بر اعتماد به نفس ما تاثیر مستقیم دارد؟
- عادت چیست؟ و چرا مهم است و چطور میتوانیم عادتی در خودمان ایجاد کنیم که به سود ما فعالیت کنند؟
- بهترین روش پرورش و افزایش اعتماد به نفس کدام است؟
- و …
شما با خواندن این مقاله، یکبار برای همیشه به روابط مهمی در درون خودتان وجود دارد پی خواهید برد که شاید بعد از آن جور دیگری زندگی کنید… بهتر، شادتر و موفقتر !
به این مثال ها دقت کنید :
- احساس میکنید می خواهید اتومبیل مدل بالا و زندگی مرفه داشته باشید اما عقل خطر رسیدن به ان را بسیار بالا می داند و با توجیهاتش شما را از حرکت باز میدارد.
- احساس می کنید به کسی علاقه مند شده اید اما عقلتان قفل زبانتان را بسته و هر کاری می کند جز رساندن شما به شخص مورد علاقه تان.
- احساس می کنید در زندگی بدنبال علاقه خود نبوده اید و نیاز به تغییر دارید اما عقلتان نمی خواهد خارج از محدوده اش تصمیم گیری کند و تلاش می کند شما را نسبت به وضعیت فعلیتان راضی کند.
این مثال ها برایتان اشنا نیست؟
آیا شما هم دچار اینگونه دوگانگی ها شده اید؟ اصلا چرا چنین اتفاقی رخ می دهد؟
احساس ما تازگی را دوست دارد و می خواهد هیجان را تجربه کند و به چیزی بیش از اکنون توجه دارد.
با این وجود هر گاه مغز ما حس کند در حال اندیشیدن به امری است که خارج از
محدوده معمولش قرار دارد، به طور طبیعی تصمیم می گیرد آن را نادیده بگیرد.
البته این امر در حالت کلی بد نیست چون مغز ما معمولا دستوراتی را صادر می کند که ما ان ها را به عنوان عادت شناخته ایم و وقتی کاری را طبق عادت انجام می دهیم در واقع داریم از حداقل توان و انرژی خود استفاده می کنیم.
عقل قصد دارد از ما در برابر آسیب های روانی و فیزیکی محافظت کند و معمولا اینکار را از طریق سریعترین و کم خطرترین راه ممکن انجام می دهد.
علت اینکه مغز ما به تغییر و تجارب جدید (که نیاز به کار بیشتر و خطر کردن است) حساس می باشد همین موضوع است که در بالا شرح داده شد. بنابراین عادت ها ظاهرا پناهگاهی برای روح و جسم ما بوجود می آورند که منطق ما از ان ها استقبال می کند.
در نتیجه مغز ما اکثر اوقات اینکار را در ناخوداگاه ما انجام می دهد که این امر در کوتاه مدت به ما آسایش می دهد اما، گاهی اوقات در بلندمدت باعث آسیب رسیدن به ما می شود و حتی در مواردی این آسیب ، بسیار جدی و جبران ناپذیر است.
موضوع جایی پیچیده تر می شود که فکر می کنیم مغز ما دارد به سود ما تصمیم گیری می کند و ظـاهـرا متوجه نیستیم جایی از کار ایراد دارد !
به کلمه ظاهرا در جمله قبلی دقت کردید؟ …
حتی اگر قوی ترین دلایل را برای انجام دادن یا ندادن کاری داشته باشیم، باز هم در عمق وجودمان ندایی هست که از شرایط حال ناراضی است.
بیشتر مردم تلاش می کنند این صدا را نادیده بگیرند و به زندگی ناراضی و محدود خود ادامه دهند چون عادت کرده اند اینکار را انجام دهند.
درست است؛ عادت کرده اند اینکار را انجام دهند.
همانطور که قبلا گفتیم مغز ما به طور طبیعی می خواهد از ما محافظت کند و
البته می خواهد با کمترین هزینه روانی و فیزیکی اینکار را انجام دهد که ما
نام آن را عادت گذاشته ایم.
عادت رفتاری است که پس از انجام چند باره کاری شکل می گیرد و به تدریج و با گذشت زمان در ضمیر ناخوداگاه ما قرار میگیرد.
به عبارتی دیگر بدون اینکه نیاز زیادی به فکر کردن داشته باشیم، کاری را انجام می دهیم که قبلا برای انجام آن تلاش بیشتری می کردیم؛ مثل رانندگی ونوشتن و عادت به صبح زود از خواب بیدار شدن.
بسیاری از عادات متأثر از محیطی که در آن زندگی می کنیم بوجود می آیند و احتمالا بسیاری از این عادات به طور ناخودآگاه در ما ایجاد شده و در وجود ما رشد کرده اند.
یکی از دلایلی که روانشناسان و مربیان موفقیت بر روی تغییر محیط برای رسیدن به موفقیت تاکید دارند همین امر می باشد. با تغییر محیط یکسری از عادات قدیمی از بین رفته و جای آن را عادات جدیدی خواهد گرفت.
البته گاهی اوقات تغییر محیط به سادگی صورت نمی گیرد و ممکن است شخص دچار شک و تردید شود و اشخاصی که اعتماد بنفس پایینی دارند در این شرایط دچار استرس و ناراحتی می شوند.
به این خاطر که باورهای منفی آنان نسبت به تغییرات جدید بسیار حساس است و ممکن است زمان نسبتا زیادی را صرف تطابق خود با شرایط جدید کنند. اما آیا همه عادات بسادگی رانندگی کردن قابل یادگیری می باشند یا با تغییر محیط کلیه ی عادات قبلی شخص منقلب می شود؟ خیر.
مهمترین بخش موضوع همینجاست.
عاداتی وجود دارد که با تغییر محیط قابل تغییر نیستند !
این عادات بشدت درناخوداگاه ما ریشه دارند و تقریبا اساس رفتارها،
گفتارها، محیط زندگی و افرادی که با آنها رفت و آمد می کنیم را تعیین می
کند.
معمولا این عادت ها قوانین نانوشته زندگی هر فرد را شکل می دهد و در طول زندگی و از دوران کودکی و بصورت تجربی شکل می گیرند و بشدت در ناخوداگاه فرد ریشه می دوانند.
بنابراین شناسایی چنین عادت هایی کاری پیچیده است و چون در طول زندگی بدست آمده و تجاربی منحصربفرد است، ممکن است شخص تصور کند این عادت های ذهنی (که عموما تصورات شخص می باشند) در واقع بخشی از وجود خود شخص می باشد.
این تصورات می تواند مثبت یا منفی باشد.
وقتی مثبت باشد گفته می شود فرد دارای اعتماد بنفس بالایی است و وقتی منفی باشد فرد دارای اعتماد بنفسی پایین خواهد بود.
اعتماد به نفس بالا بدون شکست بدست نمی آید. اما مطمئن باشید موفقیت، شکست هایتان را به خاطراتی شیرین بدل خواهد کرد.
به طور کل تصوری که فرد از خود وتوانایی هایش دارد، تصوری که فرد از دیدگاه دیگران نسبت به خود و توانایی هایش دارند، دیدگاهی که فرد نسبت به جهان اطرافش دارد و حتی دیدگاهی که فرد نسبت به آینده دارد، همگی نشان دهنده کیفیت اعتماد به نفس آن شخص است.
افراد دارای اعتماد بنفس بالا دارای قابلیت اثرگذاری بوده و بنابراین افراد کاریزماتیک و رهبران بزرگ بخوبی دارای این ویژگی می باشند در حالی که افراد ضعیف نسبت به اتفاقات واکنشی ضعیف نیز نشان می دهند.
هر تصمیمی که احتمال وجود خطر در آن باشد نیاز به تصمیم گیرندهای قوی دارد تا بتواند با سختی ها و خطرات و حتی شکست های آن تصمیم روبه رو شود.
اعتماد به نفس یک ویژگی اساسی برای برنده شدن در زندگی است.
البته انسان های کمی دارای این ویژگی اساسی بصورت ذاتی هستند که البته برای تقویت ان نیاز به تمرین دارند اما باید این را قبول کرد که اعتماد به نفس واقعا اکتسابی است و در واقع نوعی مهارت است که مانند دیگر مهارت ها بدست می اید :
- ابتدا حس می کنید باید ان را داشته باشید.
- شروع می کنید به یادگیری آن.
- در اولین تمرین شکست می خورید و نا امید می شوید و حس می کنید قابل دستیابی نیست.
- بعد از مدتی احساس می کنید باید دوباره شروع کنید.
- اکنون باید تصمیم بگیرید ادامه دهید یا تسلیم شوید.
- تصمیم می گیرید ادامه دهید.
- انجام می دهید و اینبار با توجه به تجربه گذشته نتیجه بهتری میگیرید…
- هم اکنون مدتی گذشته و در این زمان شما چندین بار تلاش کرده اید و موفق شده اید و البته چندین بار شکست خورده اید.
- و همچنان ادامه می دهید…
اکنون چند سالی گذشته و شما حس می کنید نسبت به گذشته تغییر کرده اید اما ناگهان دوستی را بعد از چند سال به طور ناگهانی ملاقات می کنید و او از دیدن شما بشدت شگفت زده شده است… تبریک می گویم شما واقعا تغییر کرده اید !
تفاوتی که یادگیری اعتماد بنفس با دیگر مهارت ها دارد این است که باید جایگزین چیزی شود که هم اکنون در وجود ماست.
بنابراین در اوایل کار معمولا می خواهیم خارج شویم چون عادات گذشته هنوز در وجود ما ریشه دارند و باید با این افکار به مبارزه برخیزیم و گاهی اوقات کار مشکلی در پیش خواهیم داشت.
تقویت اعتماد بنفس از توجه به احساسات شروع می شود و عقل در راستای غریزه راهکار می دهد و در نتیجه عمل صحیح انجام می گیرد و در صورت تکرار ، تبدیل به عادت صحیح می شود و عادت صحیح موجب تقویت اعتماد به نفس است.
ما تغییرات را درباره خودمان نمی بینیم.
ما تغییرات را درباره خودمان نمی بینیم.
به همین خاطر گاهی نا امید می شویم و می خواهیم همه چیز را فراموش کنیم.
بخصوص وقتی موضوع حساسی مانند اعتماد بنفس وجود داشته باشد نمی خواهیم باور
کنیم می توانیم موفق شویم. سختترین بخش ماجرا همین جاست. کمی سخت است
بتوانیم با شخصیتی نه چندان قوی اینده ای روشن را برای خود در نظر بگیریم
اما احساس ما خواهان بدست اوردن زندگی برتری است.
عقل ما نعمت بزرگی است؛ بسیار بزرگ است.
اما برای تصور رویایی که دارید با غریزه و احساستان هماهنگ باشید. زمانی که تغییر کردن را اغاز می کنید سرعت پیشروی شما کند خواهد بود، بنابراین منطقی است که تسلیم شوید اما این تصمیم عقل را فراموش کنید و به ندای درونتان گوش دهید.
بهتر است از فکرتان برای تهیه یک استراتژی مناسب برای رسیدن به خواسته هایتان استفاده کنید.
شاید هم اکنون رویاهایتان دور بنظر برسد اما باید بدانید می توانید به انها برسید.
فقط بستگی به خودتان دارد چه زمانی دست بکار شوید.
بلند شو و ریسک کن !
منطق شما قرار نیست رویاهایتان را برایتان متصور سازد.
اما مطمئن باشید احساسات شما، شما را بازی نمی دهد. پس به آن گوش کنید و از فکرتان راهی برای رسیدن به رویاهایتان بیابید. چند بار شکست بخورید و البته ناراحت شوید.