چطور این کلید را بدست آورید؟…
تاحالا چیزی راجع به «تفکر انتقادی» شنیدید؟
تفکر انتقادی، نقادانه یا سنجشگرانه شیوه ای برای اندیشیدن است، درست مثل «تفکر سیستمی» که قبلا در دوره های صفرتاصدویک آموزش آنرا دانلود کردید و گوش دادید.
تفکر انتقادی، شیوه ای برای فکر کردن است، با هدفِ آگاهی قابل اعتماد در جهان؛ اگر درک آن کمی سخت است و یا چیزی راجع به نشنیدید نباید زیاد تعجب کنید.
تقریبا اکثر مردم بدون قابلیت تفکر انتقادی از دنیا میروند.
کودکان به قدرت اندیشه انتقادی به دنیا نمی آیند و مربیان و آموزگارانشان هم بلد نیستند که در مدرسه آنرا به کودکان یاد بدهند.
تعداد افرادی که میتوانند به صورت انتقادی فکر کنند خیلی کم است.
شاید یکی از دلایل کمبود فیلسوف، دانشمند، ایده پرداز و افراد در حرفه هایی با مهارت خلاقیت تفکر، انقدر کم است، همین مورد باشد.
برای مثال در سده بیستم بیش از چندین میلیون نفر آمده اند و رفته اند، اما تعداد فیلسوف هایی که نام شان در تاریخ ثبت شده کمتر از 200 نفر هستند !
شما اگر تفکر انتقادی داشته باشید، خلاقیت بالایی در حل مسائل خواهید داشت.
شما اگر تفکر انتقادی داشته باشید، ایده های کاری جالبی پیدا میکنید.
شما اگر تفکر انتقادی داشته باشید، مسیری جدا از عمومی مردم خواهید داشت و به خواص می پیوندید.
شما اگر تفکر انتقادی داشته باشید، معمولا قبل از وقوع اتفاق اشتباه، آنرا پیشگیری خواهید کرد.
یک جورایی سقراط را بنیانگذار تفکر انتقادی میدانند.
در کتاب ها آمده است که سقراط، مشهور بود به پرسشگر سوالات انقلابی… او خودش را «مگس»-ی میدانست که اطراف مردم خواب آلود می پلکد تا اجازه ندهد بخوابند.
سوالاتی که کمتر به ذهن دیگر مردم میرسید…
در عصر نوین، دنباله رو تفکر انتقادی سقراط کسی نبود جز فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، رنه دکارت که به اندیشه انتقادی و تحلیلی حیات دوباره بخشید.
یک مثال ساده از تفکر انتقادی…
وقتی شما از دوستان، آشنایان، تلوزیون، روزنامه و هرجای دیگری می شنوید «شکر زیاد خوردن، باعث دیابت میشود» به صورت طبیعی باور میکنید که شکر، یکی از عامل های ابتلا به دیابت است و این باور در ضمیرناخودآگاه شما شکل میگیرد.
اگر به تفکر انتقادی مجهز باشید، از خودتان میپرسید چــرا ؟
چرا شکر باعث دیابت میشود؟ چرا باید حرف های مردم را باور کنم؟ آیا ممکن است مردم اشتباه کنند؟ آیا امکان دارد به دلیل کمبود تولید شکر رسانه ها سعی در القای این باور داشته باشند تا نرخ خرید شکر توسط مردم کاهش پیدا کند؟
و پرسش های دیگر…
در واقع، تفکر انتقادی به شما کمک میکند هرچیزی را باور نکنید و هرآنچه را که باور میکنید، استدلالی منطقی و توجیه برای آن داشته باشید.
شاید برایتان جالب باشید یک داستان واقعی و تکان دهنده در همین زمینه بدانید :
راجر بنیستر، ورزشکار و پزشک بریتانیایی است. نام او گره خورده است با تفکر انتقادی… و داستان از آنجایی شروع میشود که راجر بنیستر تصمیم میگیرد در مسابقات المپیک 1952 در رشته دوی 1500متر (یک مایل) شرکت کند.
تا قبل از این مسابقه، تحقیقات زیادی بر روی فیزیولوژی و فیزیک بدن انسان انجام شده بود. محققین اثبات کرده بودند انسان، به هیچ وجه قادر نیست یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه بدود و همه ورزشکارها این اطلاعاتِ بدیهی را باور کرده بودند.
راجر بنیستر اما اینطور نبود…
او باور نمیکرد که انسان نمیتواند یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه بدود. بنابراین در این مسابقه شرکت کرد و توانست برای اولین بار یافته های محققین و دانشمندان را زیر سوال ببرد !
راجر بنیستر، اولین انسانی بود که توانست یک مایل را در کمتر از 4 دقیقه بدود و رکورد جدیدی برای کشورش در المپیک ثبت کند.
و این تمام ماجرا نبود…
پس از شکستن این باور کهنه توسط تفکر انتقادی رکورد راجر بنیستر فقط 46 روز دوام آورد ! یعنی کمتر از دو ماه، جان لندی استرالیایی توانست چند ثانیه سریع تر از راجر بنیستر بدود و رکورد جدید ثبت کند.
و در کمتر از پنج سال، بیش از هزار نفر توانستند در کمتر از 4 دقیقه، یک مایل را بدوند.
فقط به خاطر یک اینکه یک نفر، یک روزی، تصمیم گرفت باور کهنه را توسط تفکر انتقادی بشکند و بگوید محدودیتی برای بشر وجود ندارد !
همین مورد برای بسیاری از دیگر عرصه های زندگی انسان نیز رخ داده است.
زمانی که در قرون وسطی مردم زیر سلطه کلیسای کاتولیک نمیتواستند چیزی فراتر از گفته کشیشان افراطی را قبول کنند، کشیشی به نام مارتین لوتر با تفکر انتقادی به جنگ این باور رفت.
در قرون وسطی، کشیش ها قطعه از بهشت را به ازای مقداری پول به مردم میفروختند !
مردم با هزار بدبختی و گرسنگی کشیدن، پول جور میکردند تا قطعه ای از بهشت را بخرند. آنقدر این باور بدیهی و رایج بود که هیچکس حتی نمیتوانست فکرش را بکند خلاف این هم ممکن است؟ یا اصلا آیا این باور درست است؟
مارتین لوتر، به کمک تفکر انتقادی دست به اقدامی تاریخی زد.
او با گرفتن وام از کلیسا (چون خودش کشیش عالی رتبه بود) اقدام به خرید کامل زمین جهنم کرد و به میدان شهر آمد و فریاد زد «آهای مردم، من کل جهنم را خریدم، این هم سندش است؛ باید بگویم به هیچکس اجازه ورود به جهنم را نمیدهم و همه تان به اجبار به بهشت خواهید رفت...»
درست پس از این بیانیه، مردم دست از خرید بهشت کشیدند و کم کم این باور در ذهن آنها کمرنگ تر شد که «قطعه ای از بهشت را بخرند» و اعتمادشان به باورهای متصل دیگر هم سست تر شد.
این فقط دو مورد از اقدامات درخشان تفکر انتقادی بود.
در خاطرات فیلسوف بزرگ، لودویگ ویتگنشتاین آمده است که یک روز از دوست صمیمی اش پرسیده بود «مطمئنی زمین به دور خورشید میچرخد؟» و دوستش که عاری از تفکر انتقادی بود پاسخ داد «معلوم است که خورشید به دور زمین میچرخد… مگر نمیبینی روز و شب را و یا سیاره های دیگری که از بالای سر ما از آسمان میگذرند؟»
لودویگ ویتگنشتاین پاسخی تاریخی داد «به نظرت اگر خورشید به دور زمین میچرخید، همین صحنه ها را در آسمان مشاهده نمیکردیم؟»
تفکر انتقادی نه فقط برای فیلسوف ها و منتقدین، بلکه برای کارآفرینان نیز راهگشا بوده است.
در برهه ای از تاریخ، مردم فکر میکردند و این فکر تبدیل به باور آنها شده بود که کارآفرینی نیازمند سرمایه است !
و زمانی که کارافرینان نوظهور از گاراژهای خانه، زیرزمین، اتاق های کوچک خوابگاه سربرآوردند و شرکت های عظیم مثل IBM (توسط اپل) ، XEROX (توسط مایکروسافت) ، YAHOO (توسط Google) شکست دادند کم کم این باور در مردم کم رنگ تر شد.
و خلاصه کلام تفکر انتقادی…
این مقاله فقط یک آشنایت با تفکر انتقادی بود.
میخواستیم به شما بگوییم میشود باورهایی که ریشه دارند را خشک کرد و باورهایی جایگزین آنها کرد که نفع ما هستند.
زندگی شما را باورهای شما شکل میدهند.
اگر باور داشته باشید خوش شانس هستید، خوش شانسی می آورید. اگر باور داشته باشید همیشه یک قربانی هستید، یک قربانی خواهید بود.
پس برای تغییر هرچیزی در زندگی، ابتدا نگاهی به باورهایتان راجع به آن چیز بیاندازید…
یک دیدگاه برای “تفکر انتقادی؛ کلید درب بهشتی که در دست افراد خاص است”