بخش اعظم درد بشری غیر ضروری است و تا زمانی که ذهن افسار گسیخته در زندگی شما جریان دارد، درد به واسطهی خود شخص ایجاد میشود.
دردی که در زمان حال برای خود خلق میکنید، شکلی از عدم پذیرش یا مقاومت ناخودآگاه به چیزی است که جریان دارد؛ این مقاومت در سطح فکر به شکل قضاوت رخ میدهد. در بُعد احساس نیز نوعی حس منفی میباشد.
شدت این درد و رنج به میزان مقاومت شما به آن لحظه وابسته است و خود این امر نیز به این بستگی دارد که شما تا چه حد اسیر ذهنیتتان هستید.
ذهن همیشه میخواهد زمان حال را انکار کند و از آن بگریزد. به عبارت دیگر هر چه هویتتان بیشتر در بند ذهنیت باشد، رنج بیشتری خواهید کشید. میتوان این واقعیت را به این شکل نیز بیان کرد کههر چه بیشتر بتوانید زمان حال را بپذیرید و آن را ارزشمند بدانید،
رهایی بیشتری از درد و رنج دارید و از ذهن ضمیرگرای خود آزادید.
باید بدانید ذهن از روی عادت نسبت به زمان حال مقاومت نشان میدهد و یا آن را کنترل میکند. زیرا بدون زمان نمیتواند عمل کند و در کنترل باقی بماند. زمان نیز با مفهوم گذشته و آینده معنا مییابد،در نتیجه زمان حال که غیر قابل اندازهگیری است را نوعی تهدید میبیند. در واقع باید گفت ذهن و زمان دو عنصر جدایی ناپذیر هستند.
همانطور که در این مقاله در مورد این گفتیم که اگر از قدرت ذهن خبر داشتید آن را با ۱۰۰ میلیارد عوض نمیکردید برای اینکه بتوانیم در این دنیا زندگی کنیم، هم به ذهن نیاز داریم هم به زمان. اما کار به جایی میرسد که این مسائل کنترل تمام امور زندگی ما را به دست میگیرند و این همان وقتی است که درد، اندوه و رویکردهای غیر طبیعی شروع میشوند.
ذهن برای اینکه مطمئن باشد کنترل امور را در دست دارد، مدام به دنبال این است که زمان حال را با گذشته یا آینده لاپوشانی کند و به این شکل حیات و قابلیتهای بیانتها و خلاق هستی که عنصر لاینفک از حال هستند، در لایههای زمان پنهان میشود و سرشت حقیقی شما نیز توسط ذهن عقب رانده میشود.
مرزهای سنگین زمان در ذهن بشر ریشه دواندهاند. تمام افراد از این سنگینی رنج میبرند اما هر زمان که لحظات ارزشمند حال را انکار میکنند یا آن را تنزل میدهند تا لحظهای برای آینده ایجاد کنند، به این لایههای درد و رنج میافزایند.
هر چه کینه بیشتری از گذشته در قلبت نگه داری، کمتر توانایی عاشق بودن در زمان حال را داری.
باربارا دی آنجلیس نویسنده و روانشناس آمریکایی
اگر دیگر نمیخواهید درد بیشتری برای خود و دیگران ایجاد کنید، اگر دیگر نمیخواهید به دردهای گذشته که هنوز هم در شما زنده هستند چیزی اضافه کنید، پس دیگر زمان بیشتری خلق نکنید، حداقل نه بیشتر از آنی که برای سر و کار داشتن با جنبههای روزمرهی زندگیتان نیاز دارید.
عمیقاً این نکته را درک کنید که لحظه و زمان حال تمام چیزی است که دارید. حال را تبدیل به مهمترین جنبهی تمرکز در زندگیتان کنید، درست مانند گذشته که بیشتر به فکر گذر زمان بودید و زمان بسیار کمی را به حال میپرداختید، جای این دو را با هم عوض کنید و بیشتر به فکر حال باشید و زمانی که لازم است، برای برنامهریزیهای ضروری زندگیتان نگاهی به آینده داشته باشید. مدت کوتاهی را نیز برای تفکر در مورد آینده در نظر بگیرید.همیشه به زمان حال«بله» بگویید.
» با لحظات ناخوشایند حال چه کنیم؟
آن لحظه همانی است که هست. ببینید ذهن چگونه سعی میکند روی آن برچسب بگذارد و این فرآیند برچسبگذاری، این نشستن بر مسند قضاوت دائم، باعث ایجاد درد و عدم شادی میشود. زمانی که نحوهی عملکرد ذهن را تحت نظر بگیرید. میتوانید از الگوهای مقاومتی بیرون بیایید و به این شکل به لحظه اجازه میدهید همانی که هست باشد و به وجود بیاید.
چطور میتوانید با تسلط بر ضمیر ناخودآگاهتان سلطان زندگی باشید؟ در این مقاله جواب را بخوانید.
این امر طعم آزادی درونی از وضعیتهای خارجی را به شما میچشاند، همان وضعیت آرامش درونی واقعی. بعد میتوانید منتظر باشید تا متوجه شوید چه اتفاقی میافتد و در صورت نیاز یا امکان، عملکرد مناسبی نشان دهید.
» ابتدا بپذیرید، سپس عمل کنید
لحظهی حال را با هر چیزی که در خود دارد را آن طوری بپذیرید که انگار خودتان آن را انتخاب کردهاید. همیشه با آن همراه باشید، نه بر علیه آن. مطمئن شوید که آن لحظه دوست و همراه شماست نه یک دشمن. این کار به طور معجزهآوری زندگی شما را متحول میسازد.باید بدانید که پیکرهی درد محصول ناخودآگاه است و خودآگاهی آن را به ماهیت خودش قلب میکند.
سنت پُل این اصل جهانی را به شیوهای بسیار زیبا توصیف کرده است و میگوید:
«هر چیزی با قرار گرفتن در معرض نور نمایانده میشود، و هر آنچه که در معرض نور قرار گرفت، خود تبدیل به نور میشود».
همان طور که نمیتوان با تاریکی جنگید، با پیکرهی درد نیز نمیتوان وارد نبرد شد. این کار باعث بروز تضاد درونی و در نتیجه رنج بیشتر میشود. تنها نظاره و مراقبت آن بودن کافی است. نظارت به این معناست که آن را به عنوان بخشی از آن چیزی که در حال وجود دارد، پذیرفتهایم.
پیکرهی درد شامل انرژی حیات به دام افتادهای میباشد که از کل میدان انرژی شما جدا شده و به طور موقت و به واسطهی فرآیند غیرطبیعی هویت یافتن با ذهن، خود تبدیل به هویتی مستقل شده است. این انرژی خودسر ساختاری ضد زندگی پیدا کرده و درست مانند حیوانی است که میخواهد دم خودش را بخورد.
در مورد وضعیت آلفای ذهنی که میتواند شما را به رویاهایتان برساند در این مقاله بخوانید.
» در حال باشید، آگاه باقی بمانید
تبدیل به محافظ همیشه هشیاری شوید که از قلمرو درون خود حفاظت میکنید. شما باید به اندازهی کافی حضور داشته باشید تا بتوانید به طور مستقیم پیکرهی درد را مورد نظاره قرار دهید و انرژی آن را احساس کنید. به این شکل او دیگر نمیتواند تفکر شما را کنترل کند.لحظهای که فکر شما با نحوهی انرژی پیکرهی درد یکی شود، دوباره به واسطهی آن هویت مییابید و او را از طریق افکارتان تغذیه میکنید.
» توجه خود را معطوف به درونتان کنید
متوجه باشید که این پیکرهی درد است. بپذیرید که در شما وجود دارد. در مورد آن فکر نکنید، اجازه ندهید احساس تبدیل به فکر شود. قضاوت یا تجزیه و تحلیل نکنید. هویت خود را به واسطهی آن شکل ندهید.
در حال باشید و کارتان را به عنوان شاهدی بر آنچه که درون شما اتفاق میافتد ادامه دهید. هم نسبت به دردهای احساسی آگاه باشید و هم نسبت به کسی که ناظر و شاهد است: همان مراقب ساکت. این قدرت حال است، قدرت حضور و آگاهی خود شما. بعد ببینید چه اتفاقی میافتد. تا بتواند وضعیت آگاهی و حضور استوار را ایجاد و حفظ کنید. پس در حال زندگی کنید و آن را به دیگران نیز توصیه کنید.