نخستین گام برای تقویت یا حتی ایجاد خودرهبری با باورهای ما آغاز میشود. ارزشها، باورها و شناخت ما از خودمان یعنی همان هویتمان، چهارچوبهای ذهنی ما را خلق میکنند.
ما چیزی بسیار فراتر از باورهایمان هستیم با این وجود، این باورها هستند که برخی از رفتارهای ما را جهت میدهند. نظام باورمندی ما این اختیار و قدرت را به ما میدهد تا بر اساس باورهایی که داریم، زندگی خود را معنا کنیم. باورها، پلههایی هستند که جهتشان را خودمان تعیین میکنیم.
اگر باورمان مثبت و سازنده باشد، ما را به اوج میبرد
و اگر منفی و مخرب باشد، ما را پایین میکشد.
برداشتن این گام بسیار مهم است و شما در این مقاله و مقاله قسمت بعد، با مهمترین بخشهای نظام باورمندی و اصلاح آن، آشنا میشوید.
میگویند ایمان بهتر از باور است. چون باور، زمانی به وجود میآید که فرد دیگری به جای آدم فکر کند.
میچ آلبوم در کتاب «نخستین تماس تلفنی از بهشت»
» تبدیل شدن باور به ایمان
باورهای زیادی در زندگی تکتک ما وجود دارند. باورهایی که آنقدر به حقیقتشان مطمئن هستیم که از مرحله باور به مرحله ایمان رسیدهاند. در مقابل، باروهایی وجود دارند که فقط هستند و اگر کوچکترین نشانهای بر ضدشان پیدا کنیم، به راحتی آنها را کنار میگذاریم یا تغییرشان میدهیم. نظریههای مختلفی درباره اینکه باورها چگونه در ذهن ما شکل میگیرند بیان شده است.
اما به زبان ساده، یک باور، اندیشه یا مفهومی است که نشان میدهد ما درگیر برخی از ماجراهای زندگی شدهایم. از نظر دیگر، باورها، فرضیههای اثبات شدهای هستند که در همان ابتدای زندگی توسط پدر و مادر یا معلم در ذهنمان نقش بستهاند.
» باورها چگونه کار میکنند؟
باورها، در خاموشی و سکوت کار میکنند. آنها بیآنکه توجهی را به خود جلب کنند، افکار و رفتارهای ما را هدایت میکنند. برخی از باورهایی که به ایمان تبدیل شدهاند مانع دید بازتر و واضحتر ما به ماجراهای اطرافمان میشوند. درست مانند آنکه با دستمالی چشممان را بسته باشیم و دیگر قادر نباشیم جریان واقعی را تماشا کنیم.
اجازه بدهید با یک مثال، این موضوع را روشنتر کنم. تصور کنید که در فردی، باور «پول خیلی سخت به دست میآید» تبدیل به یک ایمان شده باشد. با وجود چنین باوری، این فرد در تمام روزهای زندگیاش به سختی و مشقت تلاش خواهد کرد و به قول قدیمیها پول را از دهان شیر بیرون خواهد آورد.
در این حالت اگر کسی به او سخنی بگوید که برخلاف باور آن فرد باشد یا کتابهایی مثل راز یا سپاسگزاری را به او نشان دهد آن فرد، حسابی از کوره در میرود و هزار و یک دلیل میآورد که خلافش را ثابت کند. چنین فردی، به دلیل باورهای قبلی خود، توجهی به شواهد یا باورهای جدید ندارد.
» مراقب شبه باورها باشید
گاهی ما در طول
زندگیمان درگیر باورهایی میشویم که در حقیقت، یک «شبه باور» هستند. این گونه باورها تنها زمانی به حقیقت تبدیل میشوند که ما آنها را باور کنیم. مثلا این باور که: «برای تغییر در زندگی یا یاد گرفتن چیزی جدید، خیلی پیر شدهام». این یک شبه باور است که بر اساس آن، فرد تصور میکند هر چقدر سنش بالاتر رود دیگر توانایی تغییر در زندگیاش را ندارد یا فراگرفتن چیزهای جدید برایش سخت میشود.
این تلقین با گذر هر روز و افزایش عمر آن فرد، بیشتر در جانش نفوذ میکند. با این حال، افراد بسیاری در طول تاریخ، زندگی کردهاند که در 80 سالگی، رفتارها و چهارچوبهای ذهنیشان را تغییر دادهاند یا استعدادشان تازه در این سن شکوفا شده است. اگر نگاه کوچکی بر زندگی دکتر حسابی داشته باشیم میبینیم که ایشان در آخرین روزهای زندگی خود و در سن 89 سالگی، مشغول یادگیری زبان آلمانی بودند! پس کار، نشد، ندارد. داخل پرانتز، جمله قبلی هم یک باور بود اما بسیار سازنده!
» باورهای برچسبدار
ورود به یک جمع، دستهای از باورهای ما را فعال میکند. این باروها به تفاوت هر فردی با فرد دیگر، برچسبهای گوناگونی دارند. برخی باورها برچسبی از گذشته و برخی دیگر مُهری فرهنگی را با خود به دوش میکشند. به همین دلیل رفتارهای متفاوتی از ما بروز میکند.
مثلا فردی را تصور کنید که با این باور در میان یک جمع حضور پیدا میکند: «سکوت کردن، بهتر از آن است که همه پی به نادانی من ببرند» این باور مخرب، شاید به علت تمسخری در گذشته یا تصوری اشتباه از خودش در او شکل گرفته باشد. با ادامه دادن این باور، فرد توانایی حضور موفق و تاثیرگذار در جامعه را از دست میدهد.
متاسفانه یا خوشبختانه، ما به فراخور بازتابی که از افراد دیگر دریافت میکنیم قدرت روشن یا خاموش کردن باورهایمان را به دست میآوریم. اگر بازتاب دریافتی ما مثبت باشد، از حضور در آن جمع لذت میبریم و باورهای مثبتمان در مورد خودمان روشن میشوند. اما اگر بازتاب دریافتی منفی باشد تنها یک دوست خوب و قدرتمند میتواند ما را به حضور و فعالیت مفید در آن جمع ترغیب کند و آن دوست، کسی نیست جز اعتماد به نفسی که مدتها روی قوی شدنش کار کردیم.
مثبتاندیشی، باوری است که منجر به موفقیت میشود. هلن کلر نویسندهی بنام آمریکایی
» باورهای متناقض نما
چنین باورهایی در ظاهر یک معنا میدهند و در باطن، مفهوم دیگری را فریاد میزنند. به عنوان مثال، باور «اگر کسی با من مهربانی کند، حتما انتظاری دارد»، در ظاهر به این معنا است که دیگران، آدمهای خوبی نیستند یا مردم از هر قدمی که برای دیگری برمیدارند، قصد و غرضی دارند. اما در باطن، این باور به معنا است که ما در اعماق وجود خود احساس میکنیم که لایق دریافت عشق و محبت دیگران نیستیم و اگر کسی به ما مهربانی کند، حتما انتظار جبران دارد.
با نوشتن این بخش به یاد یکی از همکلاسیهایم افتادم. یادم میآید همیشه این جمله ورد زبانش بود: «هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیره» او این تفکر را در هر کاری وارد میکرد.
مثلا اگر او را به خوردن یک آبمیوه کوچک مهمان میکردم، با زور و اجبار یا پول آن را در جیبم میگذاشت یا عین همان آبمیوه با همان طعم را برایم میخرید. در واقع او نه تنها خودش از بودن در کنار دیگران احساس خوبی نداشت بلکه با این کارش، باعث میشد دیگران هم در حضور او محتاطانه رفتار کنند. او درهای قلبش را به روی محبت دیگران بسته بود… .
اگر شما هم چنین باوری دارید، خواهش میکنم در این مورد تجدید نظر کنید. چون با ادامه دادن به چنین باوری، خودتان هم دست از محبت کردن به دیگران برمیدارید و کمکم نسبت به هر کسی با هر رفتاری، بدبین میشوید. یادتان باشد، شما انسان ارزشمندی هستید که لایق دریافت عشق و محبت اطرافیانش است. پس به جای فکر کردن به چیزهایی که ارزشی ندارند، مهربانی دیگران را بپذیرید تا آنها نیز از کاری که برای شما و به خاطر خود شما انجام دادهاند، حس خوب پذیرفته شدن را دریافت کنند.
» عینک بزنید
وقتی تصمیم میگیریم که برای تقویت ویژگی خودرهبری گامی برداریم باید ابتدا یک بازنگری نسبت به باورهایمان داشت باشیم. بد نیست که عینک بی طرفی را بر چشممان بزنیم و ببینیم که باورهایمان یا حتی تصوراتی که درباره برخی باورهای دیگر داریم چگونه بر زندگی ما تاثیر میگذارند.
در این قسمت با برخی ترفندهایی که باورهایمان روی ما میگذارند آشنا شدیم. در قسمت بعد، این آشنایی را تکمیل میکنیم و به سراغ راههایی میرویم تا تغییر درست باورهایمان را یاد بگیریم.
نظرتان را با ما زیر همین مقاله به اشتراک بگذاریدچ
ما منتظر دیدگاه و نظراتتون هستیم که بتونیم یه هم افزایی خوبی داشته باشیم. نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع بزرگ موفق از افکار مثبت با همدیگر بسازیم.
امیدوارم در تک تک لحظات زندگیتون خدا رو حس کنید و معجزه هاشو تو زندگیتون ببینید و بشین رفیق فابریک خدا مثل ابراهیم خلیل الله.
امیدوارم به ثروت بی نهایتی برسید که نه قبل از شما بوده و نه بعد از شما همچون سلیمان نبی.
در پناه یگانه خالق گیتی ، شاد ، سالم ، تندرست و ثروت مند باشید
2 دیدگاه برای “رهبر روحتان باشید و سرنوشتتان را بسازید – قسمت دوم”